بهار ولی خاصیتش رویش است و زایش، زیستن است و رُستن. دربند پیچشهای زمانه نمیماند لبخند بنفشه، ذاتش شکافتن ابهام خاک است و شکفتن. خزنده میآید و «اسفند» با بذرهای اسپند به استقبالش میرود.
ما همچنین عابر بهاریم. آمدیم تا رویشی مجدد را به عرضه بگذاریم. تابستان بود که رفتیم؛ طوفان عصبی مربوط به اعصاب از جنس «کاغذ» کشتی کوچک «محله»مان را درهم شکست، اما امید داشتیم به گذر فصل تلخ. ماندیم، جنگیدیم و سرشار از نرمیشدیم با بودن تان. دِینی به خشکی امدن گردن مان داشتیم که مقید بودیم به ادایش؛ دینی از محبت شما همراهان که در روزهای هجران ما، تنهایمان نگذاشتید، پابه پایمان آمدید، درون دنیای غیرکاغذی و لابه لای سطرها و تصاویر دنیای مجازی متعاقب مان کردید و همراه مان ماندید.
بوسیله عشق شما آمدیم و میمانیم تا دوباره قصه بگوییم از کوچهها، روایت کنیم از محلهها، همنشین شویم با همسایهها و مشت داخل دست شما، گذر کنیم از دل رویدادها، خاطرهها، خواستهها و دلخواستههای اهالی «تهران» امید که بوی خزنده باز بپیچد داخل گذرهای قدیمیو پرخاطره و لبخند شکوفههایش تسکین کند دل تبعه این بخانه برگشتن را.
آمدیم تا کنارتان بمانیم. کنارمان بمانید. برای وارسی این عده همشهری برزن اینجا را کلیک کنید